از وقت‌ها - ۱


من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

یه وقتایی هم هست که همه چیز مهیاست برای جا زدن؛ از بس هیچ‌ چیز مهیا نیست.

 



نظرات شما عزیزان:

س.س.تارسکی
ساعت1:52---15 دی 1394
هیشکی بیشتر از این بنده از موندنت خوشحال نمیشه. اما شوگرشوگر چان این راهیه که شروعش کردی. این چارسال یه چیز رو اگه قرار باشه یاد گرفته باشم ازت، همین چسبیدن به هدف تا ته آخر همه‌ی تلاش هاست. یادته سر پورژه زدن ها همیشه میگفتی بریم بزنیم تو گوشش؟ یادته چه‌قدر برای دونه دونه نمره‌هات زحمت کشیدی و دویدی تا شرایطت اوکی موندن شه؟
یادت نره چجوری و با چه زحمتی و بعد چه‌ققدر اذیت و جلسه موندنی شدی. من هیچ‌وقت یادم نمیره اون روز ور که دم اتاق رسول صلوات میفرستادم تا تو بیای و بگی نتیجه کمیسیون چی شده. گمونم ما (یعنی باز تو خیلی بیشتر از بقیه ما) هیچوقت چیزی رو خیلی راحت به دست نیاوردی. حالا میخوای اینقد راحت به قول سحر وا بدی و هیچی به هیچی؟ خوبی راحت به دست نیاوردنم همینه که نمیتونی، که نباید ، که حق نداری اصن اجازه نداری (ینی من نمیذارم.) واستی.
می تونستم یه عالمه چخ و دری وری بگم. اما خیلی وقته باهات اینجور حرف نزدم پای صحبت-نشستن-طوری که فهمم بشه وقت و اوضات بی‌وقت و نابه‌سامونه. گفتم کامنت-طوری شاید خوندی. امید داشته باش خواهری. امید و توکل و این قصه‌هایی که ممکنه از بر باشیم اما تکرارش از زبون یه آدم دیگه دوباره و صدباره یادمون میاره یه خدا هست اون بالا که می بینه تلاش رو، میشنوه صدا رو، تقسیم میکنه روزی رو بین هشت میلیارد آدم. آیا خوشبختیای دنیا برای هشت میلیارد آدم بس نیست؟ هست والا. پیداش کن. مطمدنم پیداش میکنی. البته بگمااا موتعسفم که دیگه تو این راه حکما دلت برا من تنگ میشه. الان اشکم گوشه چشمت جمع شده. فک کن یه ذره. آآآآآ دیدی! تو دلت داری میگی قربون این پرنسس سیلویا سادات برم من. منم تو دلم میگم خدا نکنه :|||
القصه اینا رو نوشتم فاطمه اما دنبال جواب نمیگردم. جواب نذار. حتی تاییدم خواستی نکن. خواستی بکن هر چی. اینا رو گفتم که یادت باشه به تلاشت و به رسیدنت به اون چیزی که صلاحت هست اون هم به بهترین شکل ممکن، ایمان دارم.
هیچ‌کسسسس در نظر من نه به عنوان یک دوست که به عنوان ناظر خارجی مرتبط با زندگی تو، از تو شایسته تر برای دریافت نتیجه‌ی تلاش هاش نیست.
دعا میکنم برات. دعا کن برام این کنکورم خوب غولیه برا خودش *


س.س.تارسکی
ساعت1:20---15 دی 1394
اتفاقن اصلا الان وقت مناسبی برا جا زدن نیست. به جاش چیزای دیگه بزن. مثلا برو چای بزن (اینجوری نگام نکن :|‌هنوز که نرفتی! هروقت رفتی نوشیدنی‌های خاک‌برسری بزن)

شب است و شمع(به جای شاهد ) و شراب(چای) و شیرینی! دیگه چی میخوای واست مهیا کنم؟؟؟ تو جون بخواه.
پاسخ: خخخ نه بابا من جا نمی‌زنم! جا رو می‌زنم! وگرنه مادرنزاییده منو از راهم برگردونه حتی خودم دوست عزیز! :پی چای زدنو خوب اومدی!!! خدا سر شاهده اومدم چای بزنم قبل همین پستم یکی منو اغوا کرد که یکِ شب وقت چایی نیس برو بخواب :| اصلا تو آدم نیمه شبی! من دیگه مشورتای ۱۲ شب به بعدمو با تو میکنم! تو بلَدِ این راهی! یا شیخنا... (مثلا الان می‌تونی تصور کنی که مثل آخر میتی‌کومون چند نفر الان به خاک افتادن :| )


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب:, 1:45 توسط فاطمه صلاحی| |